در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی

ساخت وبلاگ
گفتگوی حسین فروتن با مهدی یزدیمنتشر شده در شماره چهل و نهم فصلنامه نوشتا«درآمدی برای این گفتگو»جریان پیشرو شعر معاصر، که شعر را معبرِ واقع به حقیقت می‌داند، خارج از دو نحله یا دو مدرسه نیست : نحلۀ اوّل، شعر و حقیقت آن را، از کنه ذات خویش (= انسان) می‌جوید؛ یعنی : به سراغ هرآنچه که در جان و روانش پنهان است و، ولی، با او سر و کار عمیقی دارد، می‌گردد. یک نحوه خودشناسی، در جریاناتی از این مدرسه موجود است؛ مطالبی که در این صحبت می‌گذرد هم، تمهید مباحث نظریِ آن است : شعر از درون نفْس (= خویش و روان و جان) شاعر نشأت می‌گیرد؛ همچون موجودی که نخستین بار از پشت مِهی در باطن انسان، بیرون می‌آید و در روزِ زبان، آشکار می‌گردد. در این عقیده، جذبۀ اوّل، که حقیقت شعر، به جان شاعر می‌افکند، «حالت» و «وجد» است : شاعر، به حالتی متحول می‌گردد که شناسایی و تعریفش، برای او، ممکن نیست؛ بنابر این، شعر را همچون نسخۀ ماندگار آن حال و چونان تعریفی از آنچه که قابل تعریف نیست، می‌جوید. شکل درونیِ شاعر، در این چونین شعری، همچون اثری‌ست بر زبان، که شعر را به شکل درمی‌آورد. نقطۀ آغاز سرایش شعر، آن گاه، آن حال نگفتنی و نفهمیدنی‌ست، که در امکانات درونیِ شاعر، که زبان را به نحو خاصی در دست می‌گیرد، سریان می‌یابد و آخرِ کار و پس از گذشت این فعل و انفعال درونی، شعر، نوشته می‌شود. نحوه و کیفیت این تحول و پیدایش آن و پیامد آن، موضوع اساسیِ این صحبت بود.اما نحلۀ دوم، نشأتِ شعر را، نه از درون شاعر، که از درون صفحۀ کاغذ، می‌داند. پیدایش و آغاز و سرانجام شعر، بر روی کاغذ اتفاق می‌افتد. و سرنوشت شعر، محتوم است. چونین گرایشی در شعر، به جای حال و وجد، تابع «شأن» است و «وقت»؛ وقت، به معنای حِکمی و شأن، به همان معنی که یک در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...ادامه مطلب
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 15:00

 

در به گِردِ سنگ رسیدنم هر چند قدم آنچنان فضا نمناک می‌شد که دست بر گونه باید می‌کشیدم. پشیمان.

به نزدیکترین درخت که تکیه زدم، مثل صورتم شدم. خشک. تکیه تن را می‌خشکد.

هم جذبِ سنگ بود که می‌کشاند، هم هوای رفتن به شرجی که ریه را تازه می‌داشت. من اما نفس لازم داشتم و خراش برداشته بودم. چشم می‌گرداندم پیِ مِه که از گوشی، شگفت، صدا آشکار شد.گفت یا وزن را از گره بگیر یا آه را طولانی بکش.

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 22:32

 

 

سرانجام، شیبِ عجیب و غریبی نصیبم شد. پیچ خوردم و مار دیدم و سرما را نفهمیدم. زیرا نگاهم اُنسی داشت با شکاف باستانی و گرم می‌گرفت با صخره و رنگِ خاک. اما حوض‌های پر از مارِ کِز کرده، کُند کرده بود ضربان سنگ را؛ ولی قوس‌های کفِ پا، همان مذاقِ کوهیِ همیشه را داشت.

 

 

 

 

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 122 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 21:18

  مرثیه‌ی ناتمام  کتفهای سرمه‌ی گردانه برای زلفهای دن‌کیشوت سه نارنج برای سوزش حلق از مرگهای پس از شنوایی بازتاب درآمد ظهر روزها سبز و مسموم  انگشتهای بریده پرلود برای عزا نگاره‌های ناتمام در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...ادامه مطلب
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 9 خرداد 1398 ساعت: 21:18

 

آب افتاده بود پشت جماعت و هر چه امام پیش می‌آمد، آستانه بنای گشاده‌تری می‌شد. می‌شد چشم را دید و نگاه را شمرد. اما پاسخِ شمرده‌یی نبود. دریچه‌یی بود از گذشته‌ی غایبان که ضمنِ جواب می‌خندید به حال حضار.

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 146 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 21:29

 

نور را که با چنگال نمی‌خورند. دست نمی‌زنند اصلا. سر می‌برند زیر یک شاخه و می‌نوشند. . مثلا شارب و مژه و ابرو. طوری باید رعایت شود طیف‌ها که چیزی به حیف نرود، تا به فعلی کودکانه و سرخوشانه شُربِ اجزای شاخه‌های‌ نور آدم را به دره‌های دور ببرد، به قنات‌های کور و بپرد خیال آدم و تاریک بنشیند. مُهر بر دهان بگذارد، وَ بدوزد دهان و بدرود کند.

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:01

 

مطالعه‌ی ممکنِ من چهره‌ی دیروزم نیست. چیزِ نادرِ حالم است که اگر بچرخانم سرم، نگاهم، زمزمه‌ی گنگی خواهد شد. پس برای مَحرمِ دلی می‌شوم غنیمتِ وقت، که سایه‌ی چندی باشم با سیاهه‌هایی که در مُشت کسانم به وُسعِ مهلتِ گذار می‌گذارم. اما هیچ نمی‌گمارم کسی را به کاری. تقسیمِ رفتارم به قدرِ طاقت می‌کنم تا آغوش باز باشم و باشم دستِ رد. که باد مرا بِبَرد و خداحافظ ...

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:01

 

آب افتاده بود پشت جماعت و هر چه امام پیش می‌آمد، آستانه بنای گشاده‌تری می‌شد. می‌شد چشم را دید و نگاه را شمرد. اما پاسخِ شمرده‌یی نبود. دریچه‌یی بود از گذشته‌ی غایبان که ضمنِ جواب می‌خندید به حال حضار.

در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:01

سوت بزن درباره‌ی شعر. چه بگویی؟ هیچ نگو. سوت بزن. انگار که سیبی را گاز بزنی. بجَوی. طعمش منفجر شود. عطرش بچرخد و زبانت را غافل گذارد. باید زمانت را زخم کند که زمزمه بیابد. باید آب شود که در گلوت بیفتد. تا خیالت را شهید کند. و روی شانه بنشیند، و مشایعت شود. تا شاید روزی بدانی در شعر، زنگِ دیگری‌ست. سرِ دیگری دارد با شور دیگری. اما او که حدِّ شاعران را کلمه دانست، شاید آوازِ پا را نشنیده بود و مرگ‌ه در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...ادامه مطلب
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : عبدالحسینم, نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 154 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 6:36

به میثم فروتن        روز‌ها بر بُهت  بادی ایستاده و مبارزان پنجند لای عزا خشک نشوند  -من یک دل و چاهی‌م زیر گلوست - آه فقط کمی آه ای بادهای رفته!  ای عطشم!  ای دنده‌های از روز زده بیرون!       در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی...ادامه مطلب
ما را در سایت در ستایشِ ذکرِ خیرِ بیژن الهی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdiyazdi بازدید : 134 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 19:06